English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (1757 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
countenances U تشویق کردن
countenancing U تشویق کردن
countenance [encourage] U تشویق کردن
cheered U تشویق کردن
elate U تشویق کردن
hearten U تشویق کردن
reanimate U تشویق کردن
encouage U تشویق کردن
lead on U تشویق کردن
to put a premium on U تشویق کردن
countenanced U تشویق کردن
countenance U تشویق کردن
embolden U تشویق کردن
eulogize U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
encourages U تشویق کردن
encouraged U تشویق کردن
eulogized U تشویق کردن
eulogizes U تشویق کردن
eulogizing U تشویق کردن
cheer U تشویق کردن
eulogising U تشویق کردن
eulogises U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
cheers U تشویق کردن
eulogised U تشویق کردن
inspirit U تشویق کردن
exhorting U تشویق و ترغیب کردن
exhorts U تشویق و ترغیب کردن
exhort U تشویق و ترغیب کردن
exhorted U تشویق و ترغیب کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
overpraise U بیش از حد تشویق و تحسین کردن
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
gracing U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
demeaned U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
to deport oneself U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن
treat U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
demeans U رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
emcees U رئیس تشریفات کردن
emcee U رئیس تشریفات کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
change horses in midstream <idiom> U وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cheer U تشویق
encouragement U تشویق
eulogy U تشویق
eulogies U تشویق
exhortation U تشویق
cheered U تشویق
abets U تشویق
abetting U تشویق
abetted U تشویق
persuasion U تشویق
cheers U تشویق
persuasions U تشویق
abet U تشویق
applause U تشویق و تمجید
abetting U تشویق تقویت
take heart <idiom> U تشویق شدن
persuadable U قابل تشویق
abetted U تشویق تقویت
to the cheers of [the crowd] U با تشویق [جمعیت]
lead on <idiom> U تشویق موزیانه
abets U تشویق تقویت
inspiriting U تشویق کننده
encouragingly U ازراه تشویق
encourager U تشویق کننده
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cheerleaders U سر دستهی تشویق کنندگان
acclamation U آفرین [تشویق] [تحسین]
unit awards U تشویق نامه یکانی
cheerleader U سر دستهی تشویق کنندگان
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
protreptic U تشویق کننده نصیحت
export incentive U تشویق دولت در جهت صادرات
you tell'em <idiom> U تشویق شخص دربیان گفتهها
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
he inspirited me to do it U مرا بکردن ان کار تشویق کرد
citations U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
bounties U تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
citation U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
golden handshake U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1رئیس ارگان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com